تاریخ گمشده بلوچستان
اگاهی از زمان ورود بلوچ ها به بلوچستان

حكايت سرافراز خان و آزادخان بلوچ هاي ساكن استراليا طايفه و تيره تان را براي مان معرفي كنيد تا براي شما به نمايش بگذاريم شجره طايفه تان را بنويسيد گرگیج و قلندرزهی باز هم در مورد بلوچستان زبان و گویش مردمان بلوچستان اداب عادت ها و باورهای مردم بلوچ ایین ها رسم ها و باورهای مردم بلوچستان اطلاعاتی در مورد بلوچستان شرح مختصری از طوایف گمشادزهی,قلندرزهی,نهتانی بلوچ در زمان هخامنشیان نقش بلوچ ها در پیروزی سپاه اسلام بلوچ در زمان ساسانیان بلوچ در شاهنامه بلوچ در رساله ی پهلوی


ایین ها رسم ها و باورهای مردم بلوچستان

بلوچ ها مردمانی بلند اندام اند .بینی شان کشیده موی سرشان  انبوه است  صورتی پهن دارند  دارای چشمانی درشت و رنگ چشمشان نیز سیاه وپوست بدنشان سفید از نژاد اریایی است بالایش خوش اندام وایرانی وار ریش انبوه وبلند است که خود نشانه تندرستی بلو چ است. مردمانی سخت کوش مهمان نواز درستکار غیرتمند شکیبا وغالبا درامور مذهبی متعصب اند . از خصایص برجسته بلوچان زود خشمی شان است.سخت دلی وتند خویی بلوچ ها بدین سبب است که برای فراهم اوردن حداقل زندگی باید مداوم  با دشواری ها بستیزند و دایم در تلاش ومبارزه باشند .امانتداری ودرستکاری بلوچ ها همیشه ضرب المثل بوده است.

سایکس می نویسد بلوچ ها مردمانی امین و درستکارند و هرگز اندیشه زشت خیانت ورزی در دلشان نمی گذرد اگر چیزی گرانبها به دست ایشان بسپارند ان را نیکوتر از ارزنده ترین متاع خود نگهداری می کنند وهر زمان بخواهید باز می گردانند. من بارها شاهد امانتداری شان بوده ام.کسی که مسئول پرداخت حقوق کارکنان و کارگران تا سیسات خطوط تلگرافی  ان سامان بود همیشه پول ها را در کیسه بزرگی میکرد وهمراه ماموری با ایشان می فرستاد هر کس حقوق خود را بی اینکه ناظری در میان باشد از کیسه بر می گرفت. بلوچ ها در ابراز دوستی یا دشمنی هرگز درنگ نمی کنند خوشامد گویی های فریب انگیز را دوست ندارند رویارو انچه در دلشان می گذرد بر زبا ن می اورند  جشن های مذهبی را بیش از جشن ها ی ملی گرامی می دارند ودو عید قربان  و فطر در نظرشان ار جمندتر است.(سایکس 1363)




نویسنده : محقق تاریخ :

طايفه و تيره تان را براي مان معرفي كنيد تا براي شما به نمايش بگذاريم

از كاربران عزيز بلوچ كه از شجره طايفه يا تيره هاي طايفه خود آگاهي دارند لطفا مطالب خود را در قسمت نظرات به ثبت برسانند .




نویسنده : محقق تاریخ :

شجره طايفه تان را بنويسيد

اما شجره نامه قلندرزهی ها

مناسب است ابتدا از سردار حاج لال خان قلندرزهی که سردار فعلی طایفه قلندرزهی میباشد شروع نمایم.ایشان ساکن زاهدان و پیش از سرداری کارمند اداره بهداشت بوده که بخاطر زعامت و رهبری قوم از شغلش استعفاء میدهند تا با آزادی کامل بتواند به امور طایفه بپردارد.

 حاج لال خان

بن مرحوم سردار حاج فقیرخان(ره)

بن لال خان اول

بن شاه نظرخان (برادران شاه نظرخان:ولی محمد- رحمت- نورمحمد- نورالله که اکنون در شهرستان خاش و اطراف بنا بر تقسیم درون طایفه ای به ترتیب به عنوان ولی محمد زهی- رحمت زهی- نورمحمدزهی و نورالله زهی شناخته می شوند

بن ملک داد بن مراد (برادرش شاه کرم که اعقابش مشهور به شاه کرمزهی هستند)

رضایی(مشهور به رضایی چوک بر -- گفته شده مادرش دختر میر چاکر رند بوده است و پدرش قلندربزرگ است)

 شاه قلندر بزرگ (برادرانش:...)

بن سید ولیداد

بن سید شیخ حسن

بن سید شیخ ملک باجی(باباجی)

بن سید ملک موسی

بن سید ملک اعظم

بن سید ملک اکرم

 بن سید ملک اعلا(نوادگانش در بلوچستان پاکستان بعنوان طایفه اعلازهی مشهور و معروف هستند) بن سید حسن(بعضی می گویند بلانوش لقب شیخ حسن بوده و اینکه می گویند اسم پدرش بلانوش بوده درست نیست بلکه اسم پدرش شیخ سید محمداکرم بوده)

بن شیخ جلیل القدر سید حسن بلانوش!(در مورد زندگی و کرامات ایشان کتابهای زیادی اعم درست و نادرست به زبانهای بلوچی و اردو نگاشته شده است)

بن شیخ سید محمد اکرم

بن شیخ سید عمر

بن شیخ سید عبدالکریم

بن شیخ سید عبدالعزیز

بن شیخ جلیل القدر حضرت سید عبدالقادر گیلانی

بن شیخ سید موسی(ملقب به جنکی دوست که در اثر فشارهای بنی عباس به ایران مهاجرت ودر گیلان اقامت گزید ونوادگانش در قسمتهای مختلف ایران پراکنده میباشند)

 بن سید محمد (از این شخص به پایین همه بزرگان ال ابی طالب در حجاز میباشند)

بن سید عبدالله

بن سید محمد

بن سید یحیی

بن سید محمد

بن سید داوود الامیر

بن سید موسی الثانی

بن سید عبدالله

بن سید موسی الجون

بن سید عبدالله المحض

 بن حضرت حسن مثنی(در کربلا در رکاب عموی مظلومش حسین بود وزخمی شد وبه شکلی معجزه اسا زنده ماند)

بن حضرت امام حسن مجتبی

بن حضرت امیرالمومنین علی

بن عمران (ملقب به ابی طالب)

بن عبدالمطلب قریشی(پدر بزرگ پیامبر اسلام)

 بد نیست بدانیم قرن ششم هنگام حمله مغول و بدرفتاری آنان با مردم مکران ،میر چاکر رند جد مشهور بلوچهای اصیل میخواست از مسیر خاران و چاگی بلوچستان پاکستان به سوی شهر ملتان برود مهمان ولیداد پدر شاه قلندر شد و از او خواست تا راه بلدی و راهنمایی با ایشان همراه کند تا به منطقه ملتان برسند سیدولیداد فرزند منتخب و برومندش یعنی شاه قلندر را با کاروان میر چاکر همراه کرد. پس از رسیدن به ملتان میر چاکر رند به رسم بلوچی دختر زيباروي خود و یکی از غلامان باوفایش به نام سينگالي(جد شهميرزهي ها) را بعنوان جهزیه به دخترش به قلندر جوان داد نتیجه این ازدواج فرزندی بنام رضایی که جد ما قلندرزهی ها(( نوادگان مراد و شاه كرم  و ميرداد))هست شد. همسر رضایی که مادر جد ما بنام مراد باشد از طایفه آزادخان نوشیروانی بوده است و رضایی مدتی را با اقوام مادریش در قلعه بمپور گذراند می گویند شمشیری که از رضایی باقی مانده بود مدتها دست امیر دوست محمدخان بارکزایی صاحب قلعه ناصری ایرانشهر بود، امیر دوست محمد خان این شمشیر را به یکی از نوادگان رضایی بنام عبدالقادر فرزند رحمت(از تیره رحمت زهی) که یکی از 2000 افراد مسلح وی نیز بوده است، سپرده اند. امیر دوست محمد خان از اقوام مادری رضایی در تهران به دست عمال شاه اعدام شد.

ملک اعلا (جد طایفه قلندرزهی ها)وگمشاد (جد طایفه گمشادزهی ها)برادر بود ه اند .




نویسنده : محقق تاریخ :

نگاهی گذرا به پراکندگی جمعیت بلوچ نشین و اقوام ساکن در نقاط مختلف

 

صلح وسازش دو طائفه دربندر تنگ شهرستان کنارک پس از۱۷سال

 

صلح وسازش دو طائفه دربندر تنگ شهرستان کنارک پس از۱۷سال

دو طائفه قلندرزهی (بیری) وشاهی زهی (تنگی)باحضور بزرگان. علما. وبالخصوص امام جمعه محترم بندرتنگ وشیخ نورشاه وسران طوائف.ریش سفیدان .دو استان هرمزگان وسیستان وبلوچستان ونجاری معاون سیاسی اجتماعی فرماندار وشیخ زاده بخشدار مرکزی کنارک پس از ۱۷سال نزاع ودرگیری در مسجد جامع بندر تنگ صلح وسازش نمودند

16.jpg




نویسنده : محقق تاریخ :

نگاهی گذرا به پراکندگی جمعیت بلوچ نشین و اقوام ساکن در نقاط مختلف

 

نگاهی گذرا به پراکندگی جمعیت بلوچ نشین و اقوام ساکن در نقاط مختلف

بلوچ به چندین طایفه تقسیم می‌شوند، که برخی در بلوچستان شرقی و برخی در بلوچستان غربی ساکنند و عده ای نیز در کشورهایی مثل عمان، ترکمنستان، کویت، تانزانیا،سودان،کشمیرو.. و برخی دیگر در شهرهای مختلف ایران از جمله سرخس، مینودشت و آزادشهر در گلستان، مازندران، میناب ، بندرعباس، رودبارجنوب،جازموریان، جیرفت و شیراز ساکن هستند. بلوچستان غربی” این طوایف دو بخش از بلوچستان (سرحد و مکران) و یک بخش در سیستان را فرا می گیرند . طوایف سرحدی که شامل شهر های خاش و زاهدان و سایر مناطق مربوط به این دوشهر و طوایف مکرانی شهرهای ایرانشهر، سراوان، سرباز، راسک ، نیکشهر ، چابهار و دیگر مناطق را شامل می شوند. از معروف ترین طوایف میتوان بارکزهی،مبارکی , نارویی ،ریگی، یاراحمدزهی شه بخش قلندرزهی،  گمشادزهی را نام برد!

 

 

قسمت های شمالی

زاهدان
ایجباری ، شه بخش،نارویی،گرگیج،قلندرزهی،شاهوزهی،گمشادزهی،حسن زهی،قنبرزهی،عالی زهی،محمدانی ،ممسنی،کهرازهی،رخشانی،براهویی،ریگی

خاش
ریگی ، کهرازهی ،شهنوازی،میربلوچ زهی،شهلی بر ،جمالزهی،،مرادزهی ،کرم زهی،سندک زهی، هاشمزهی ،قلندرزهی،عمرزهی،محمودزهی ،آزادیی ،عیدوزهی ،جمشیدزهی 

قسمت های جنوبی

سراوان
هونکزهی حسین بر ، گمشادزهی، نصرتی،رستم زهی(سندک زهی) ،سپاهی، رئیسی، ریگی، دهواری ،رخشانی،پیام )سندک زهی)،ملکزاده، شکرزهی، داودی، سکوزهی،صالح زهی، بزرگزاده، باران زهی، بارک زهی، بهرامی،شهدادزهی، میرمرادزهی،قلندرزهی، نوشیروانی، ملازهی ، دهانی ، بلوچ‌زهی ، درازهی،درازهی(سندک زهی)، درزاده ، چاکری،همتی(سندک زهی) ،

چابهار
هوت ، جدگال ، کوسه،نوهانی،جت ،چاردیواری،آفرین؛داداله زهی بارانی.

ایرانشهر
اربابی (دادگر انوری کشاورز لشکرزهی دادافرین پندار اژدری قادری) بارکزهی برهانزهی ، شاهک زهی، کلکلی ،شهدادزهی،قلندرزهی،داهی زهی داودی،بیجارزهی،پورانوش ،سنجرزهی، نایگونی.دکالی.بامری
شهر درازی

بمپور
نارویی ،داداله زهی ؛ طوقی ، رودینی ، باشی زهی (امیریان)، صلاح زهی، زین الدینی ،بامری،ساویز،آچاک،حق شناس

ایرندگان
ایرندگانی،فیروزی، قاسمی ، حیدری،عبدالهی، رحمانی، قربانی، دادکانی،کاووسی، جانی، قنبرپور، بهادری،مشهدی، حسین زهی،شهدادزهی، مارندگانی،کریمی،الوک زهی از تیره میربلوچزهی ایرندگان، جمشیدزهی و جمالزهی بامری ایرندگان. زارعی، زهری زهی.برهانزهی ایرندگان.آشورزهی ، محمدی.

دامن
دامنی ،یزدانی ،داهی زهی ،شیبانی، شیرخانزهی، شیروانی ،شهدادزهی(زراعتی،دامنی) ،دادگر و….

ابتر
ستوده . زرین .امینی.درشته.- درخوش  دستیار درشته .پردال.سیاه خانی

مهرستان
سردارارن( اربابی .کرد زابلی ).حسین زایی آزادی.سپاهی ، دهانی ووو

دلگان و بزمان
بامری عبدالهی .کرد,  سجادی .سجادی راد.حسینی .شهسواری.کردنیا میرزاده،شهدادزهی, شهلی بر,  قلندرزهی ،شمکزهی,  جمشیدزهی,  مرادخانی, حیدرزهی, کربانزهی, حوت,  نارویی, قنبری, شاهوزهی, مزاری,  سپاهی,  فولادی, اربابی ,مکسانی,

نیکشهر
شیرانی ،رئیسی ،رئیسی زاده، چاکرزهی ،درزاده ،بلیده ،بلوچ،امیری ، بلیده‌ای ،بلوچی ،دهداتی

لاشار
میرلاشاری ،مبارکی ،رئیسی، طوقی ،لاشاری ،امیری، جاوشیری ، گردهانی ، بلوچی،دانش پیپ،قاضی زاده،نوایی،درزاده،نوکری،چاکری،باشنده،بلوچ لاشاری ،ملازهی، پروین

فنوج
محمدی پور.ملک نژاد. نصرتی.قاضی زاده.اربابی.مبارکی.ووو.لشکری .درزاده

سرباز
بلیده‌ای -آسکانی-دینارزهی- ملازهی- رئیس- محتشمی -بلوچ- کیشکوری- رند – ملک- -بلوچی-میر -قاسم زایی – شهدادی- شهدادزهی-نسکندی-آرامش.(افضل زایی و دلمرادزهی دو تیره از طایفه حسین بر)، بزرگزاده، ملازاده




نویسنده : محقق تاریخ :

حكايت سرافراز خان و آزادخان
جنگ سرافرازخان با سرحدی ها ( از جمله قلندرزهي و سمال زهي))
 
 
.....روچگ و فرضنت خدایی من عبادت کنین
اودا په سياه بند په رود ماهي کصیه (قصه ) جور (درست) کنین
مادگین گوک و لیدهین من په سلطان دهین. ---
باد جماز و باد پیادگ , جمع کنین نصد سوار
کشتش سرفرازا گو لشکرا
نوراله بلوچ نامدار
منت شه یشاه سرفراز و سواریه
تا کصه بکنت په وتی کوما
شه مزه جگری سرحد زمینا
تهک و تیک رومیان په گله پیش یتگین سیلانیان زنگ و زار .
وا ! نوراله( پهلوان بلوچ سرحدي که از طرف سرافرازخان خطاب قرار می گیرد )
من تهی دست تبرزین و وتی ناما بجار , ( از رشادت پهلوان , سرافراز و همچنین شیر زن بلوچ بی بی گراناز به تعجب و به ناله می افتد)
پادشاهان یمینه , دولتان نوکری , ---
(جواب نوراله )صد برون گوشته وابچه سرفراز طالعت یارا نبی
سرحد راجان په تهی دستا گم و گارا نبی
پیل هندو , تولگه دستا شزاوارا نبی
هژدهای اتشپشان مثل پاگارا نبی
رود مهران ( در تفتان ) په وضو گپتنا لرد نبی
کوه تفتان په صیاد گردگا نرم نبی
 
 
سرفراز از ناحیه سیستان ومرز کنونی سه کشور افغانستان , پاکستان و ایران , وارد کویته شده , در آنجا , دالبندين و شهرهای میانی را تاراج , دامها و اموال آنان را به تاراج برده , این حمله به زاهدان , دومگ و شورو و گوهركوه هم میرسد , ازبند پيرسوران و كورين , وارد دشت گوهركوه میشود واز ترس تنگه ای بودن راه به طرف سياه بند
 نمی رود.
بعد از اینکه طایفه قلندرزهي وسمال زهي باخبر میشوند او را دنبال کرده , سواره ای بطرف قوم  ريگي در تفتان می فرستند تا آنان آمادگی داشته و از دو طرف مهاجم را غافل گیر نمایند .
اینکار صورت می پذیرد . سرافراز غافل گیر میشود به ناله و زاری می افتد و لشکر پانصد نفریش تار و مار شده و به زانو افتاده و با ذلت به همراه شش نفر از باقیمانده افرادش که مورد گذشت پهلوانان بلوچ قرارگرفته بودند برای همیشه برمیگردد که دیگر هوس حمله به این خطه را برای همیشه فراموش و با ذلت به شهر خود بر میگردد.
 ونيز در حمله ای که سردار آزادخان (نوشیروانی خارانی )

به منطقه بلوچستان نموده شاه كرم نكبا شجاعت از آب و خاک وطنش

دفاع نمود که به همین منظور اشعار حماسی سروده شده که

چند بیت از آن به یاد مانده :

رفتگنت میش و منتگنت بگانی دوار

چی بوتنت آزادخان  تی مچین مروار

شاه كرم گو دستی لاریا براهو جستین ساریا

بیاریت نیاز خان سواریا هما پپل مهاریا

شاه كرم گو بگاک هم بلینت

په دشمن جنگا سک گت جلینت

همچنين در نبرد اوليه كه در دشت گوهرگوه با سرافرازخان صورت مي پذيرد حدود 20 نفر از دو طايفه شه بخش و قلندرزهي كشته مي شوند كه 13 كشته از طايفه قلندرزهي و 7 كشته از طايفه شه بخش صورت مي پذيرد  .
 



نویسنده : محقق تاریخ :

بلوچ هاي ساكن استراليا

حدود250 سال قبل عد ه اي از بلوچ ها ي ساكن ايران آن زمان كه شامل افغانستان و پاكستان بوده بر اثر ظلم حکومت قاجار  از طريق دريا به طرف سرزمين استراليا مهاجرت مي كنند اين عده بلوچ ها با به همراه داشتن شترهاي خود به طرف استراليا رهسپار مي شوند و زماني كه به سرزمين اقيانوسيه ميرسند در جاي جاي اين سرزمين سكني مي گزينند و از آنجايي كه مردماني وفادار بوده اند براي آباداني كشور استراليا در بدترين نقاط استراليا از نظر آب و هوايي دست به آباداني آن مناطق مي زنند آنها به وسيله ي شتراني كه داشتند از جنوب استراليا تا شمال استراليا را مي پيموده اند و هم اكنون نسل آنها در استراليا با مردم آن سرزمين در هم آميخته شده است و  شهر ي كه در مركز كشور استراليا به نام شهر(( مري)) است اكثر بلوچ نشين مي باشند و از نسل داداله خان بلوچ مي باشند ولي امروزه نوادگان داداله خان مذهب و زبان خود را از دست داده اند و فقط مي دانند كه اصالتا بلوچ به شمار ميروند .




نویسنده : محقق تاریخ :

گرگیج و قلندرزهی



نویسنده : محقق تاریخ :

باز هم در مورد بلوچستان

کرد ، لر و بلوچ در اصل عشایر ایرانی کوچ نشین بوده اند. در واقع منابع اولیه اسلامی لران و بلوچان را به اسم کرد ذکر کرده اند. کلنل بل که در سال 1889 از منطقه بلوچستان هندوستان( پاکستان فعلی) به ایران سفر کرده و از منطقه لرهای ممسنی در اطراف شیراز عبور کرده است، در مقاله ای که در یکی از مجلات انگلیسی چاپ کرده است ،از شباهت جسمانی و رفتار همانند ممسنی ها و بلوچها اظهار تعجب کرده است و گفته اینها بایستی هم تبار بوده باشند. همچنین یکی از مورخان عربی از یکی از امرای لرستان با لقب البلوشی یاد کرده است.


 اینکه چرا بلوچ ها از سرزمین اصلی شان که ما بین کوه های زاگرس و البرز بوده به این سرزمین گرم وخشک که بلوچستان امروزی است به اجبار  کوچ داده شدند .که در زمان انوشیروان اتفاق افتاده به دلیل وحشت  حکومت از نزدیک بودن بلوچ ها به پایتخت ان زمان ایران که مبادا به دست بلوچ ها تسخیر شود و قافله های تجاری ان ها مورد دستبرد قرار گیرد و هزار و یک دلیل دیگر / به کوچ اجباری بلوچ ها دست زد ابتدا انها را به سوی کرمان کوچ داد وبعد ها به جایی کوچ داد ه شدند که مکران نام داشت / که در ان زمان مردم سرزمین مکران از سیاهان هندی و حبشی  بودند که بعد ها بلوچ ها با تسلط بر انها این سرزمین را مسخر خود کردند امروزه نیز از ان مردم در بلوچستان وجود  دارد که بیشتر در مناطق جنوبی بلوچستان  همراه بلوچ ها ساکن اند.

واینکه بعضی طوایف بلوچ شجره  خود را به اشتباه به عرب های قریش و بعضی به لر های محمد حسنی و شیرازی وبعضی به کردهای شبستری می رسانند کاملا اشتباه است و دلیل نا اگاهی انها ازریشه ی  تاریخی قوم بلوچ است وما تا بحال ندیده ایم کسی از طوایف بلوچ بگوید شجره من به بلوچها می رسد. والا این شجر ه های من دراوردی  را برای ان ها کسانی درست کرد ه اند که انها را از فرهنگ مذهب  و زبان و اصالت  بلوچی شان دور سازند.و همه ی بلوچ ها اعم ازمردم  جنوبی ترین نقطه بلوچستان تا شمالی ترین نقطه بلوچستان  دارای یک شجره واحد بلوچ هستند.




نویسنده : محقق تاریخ :

زبان و گویش مردمان بلوچستان

بلوچ ها در زمان های قدیم  از شمال به جنوب در امده اند و در سرزمینی که اکنون به نام ایشان در قسمتی از سرزمین های شمالغرب ایران  که قسمتی از جایگاه دیرین انان است نشانه هایی برجاست . لهجه های گوناگون کنونی زبا ن بلوچی بی گمان در اغاز جز یکی بیش نبوده وپدید امدن گویش های مختلف از یک زبان نه شگفت انگیز است ونه غیر قابل باور چه بر اطلاق همه اقوامی که دارای زبان و فرهنگ واحد بوده اند .لهجه های مردم  بلوچستان از هم چندان دور نیست که  مردمان ساکن گوشه ای زبان هم نژادان خود را که دور از هم زندگی می کنند در نیابند .

زبان بلوچی در میان لهجه های مختلف پارسی قدیمیترین شکل و ترکیب  را دارا می باشد این لهجه ها به دو دسته تقسیم می شوند.

1-بلوچی شمالی (سرحدی):لهجه بلوچی شمالی  شامل: زاهدان  خاش  میر جاوه  و زابل می باشد.

2-لهجه بلوچی مکرانی:شامل :ایرانشهر  سراوان  چابهار  نیکشهر  سرباز و دلگان می باشد .

اگرچه از نظر تلفظ بیشتر لغات با یکدیگر متفاوت ولی هر دو لهجه برای طرفین قابل فهم است.




نویسنده : محقق تاریخ :

اداب عادت ها و باورهای مردم بلوچ

بلوچ ها در نشست وبرخاست خود را مقید نمی کنند . هرجا که جمع اند هرکسی می تواند پایش را دراز کند وهر طور که می خواهد بنشیند . فرایض دینی را همیشه به جا می اورند و غالبا در ساعت های معلومی نماز می خوانند اما تند از یهودیان بدشان می اید و بر این اعتقادند که موذی ترین و منفورترین مخلوقات خدا جهودانند . با رضای خاطر و صمیمانه از روسای طوایف خود که سردار می گویند فرمانبرداری می کنند . گریختن از دشمن در کیش انان ننگی است و زن به خانه مردی که در مصاف پشت به دشمن می کند حرام است . تبعید از زاد وبوم عظیم ترین مجازات خطا کاران است واین مکافات برای بلوچ ها این قوم اریایی نژاد به راستی غیر قابل تحمل است .

 




نویسنده : محقق تاریخ :

اطلاعاتی در مورد بلوچستان

 از انجا که بلوچستان در طول تاریخ همواره محلی افسانه ای وشکست ناپذیر قلمداد می شد ولی از ديرباز به مهد تمدن و سرزمين نخبگان و اهل علم و دانش شهرت جهاني داشته و براساس نشانه‌هاي تاريخي و باستاني سرآمد بوده است. كشف آثاري از جمله اولين عمل جراحي مغز بر روي جمجمه سر انسان، اولين چشم مصنوعي، اولين سيستم فاضلاب شهري، اولين انيميشن، اولين صفحه شطرنج و دهها اثر ديگر در شهر سوخته با قدمت 7 هزار ساله، خود نشان كوچكي از عظمت علم و دانش در رشته‌هاي پزشكي و نظام مهندسي در ادوار مختلف مي‌باشد.

از سوي ديگر شاهنامه فردوسي حكايت از دلاور مردي، فنون نظامي و غيرت ملي در اين ديار فراموش شده دارد. براساس گواه مورخان و محققان علوم ديني، مردم بلوچستان از جمله اولين اقوامي بودند كه با نداي ملكوتي الله اكبر در سرزمين وحي با خاتم الانبياء حضرت محمد (ص) هم نوا شده و با پذيرش دين مبين اسلام مدال پر افتخار مسلماني را بر پيشاني خود حك كردند

از منظر ديگر، علي رغم هجمه بيگانگان در قرون گذشته به سرزمين ايران اسلامي و تاخت و تاز اجنبيان با استفاده از ضعف دولتهاي مركزي و به آتش كشيدن آثار فرهنگي و تاريخي كشورمان، اما به دليل شجاعت، غيرت و دلاور مرديهاي مردم موحد و خداجوي بلوچستان كه بيگانه ستيزي از افتخارات اين مرز و بوم است بزرگتر‌ين امپراطور معاصر يعني‌ اسكند‌ر رو‌مي در منطقه بلوچستان زمينگير و تيمور در سیستانء بلوچستان لنگ مي‌شود.

شير‌مردان اين ديار در طول تاريخ با فرهنگ بيگانه به مقابله برخواسته و گوهر اصالت خود را در خداپرستي، دينداري، شهامت، مهمان نوازي و دهها ويژگي ارزشمند ديگر حفظ و نسل به نسل منتقل مي‌كردند. با توجه به پيشينه تاريخي بلوچستان در عرصه‌هاي مختلف علمي، حماسي و ديني، رژيم منحوس پهلوي در 50 سال سلطنت تحميلي خويش به جاي تقويت ظرفيت‌ها و توانمنديهاي اين مرز و بوم، غبار محروميت را بر پهن دشت اين خطه از ميهن اسلامي‌مان گستراند.



[1]. فرهنگ جغرافیایی  کشور، سازمان جغرافیایی ارتش، تهران، 1385.




نویسنده : محقق تاریخ :

شرح مختصری از طوایف گمشادزهی,قلندرزهی,نهتانی

بر طبق شجره نامه اي قديمي كه در دست فرزندان سيد نور محمد ( فرزند ارشد شيخ حسين ) قرار دارد همسرحضرت شيخ حسين نوراني ، بي بي بستو دخترسيد شيخ حسن بلانوش ( شيه حسن ) مي باشد و طايفه شيخ حسيني ، شيخ ويسي وملوك زهي از نوادگان شيخ حسين نوراني هستند ونسبت آنها به امام علی( رضی الله عنه) مي رسد و سيد هستند . همچنين در اين شجره نامه قيد گرديده شه قلندرو شه گمشاد و شه نهتان كه به ترتيب طوايف قلندرزهی گمشاد زهي ونهتاني از آن ها بوجود آمده از اولادان حضرت فاطمه( رضی الله عنه)ا وحضرت علي( رضی الله عنه) مي باشند وسيد هستند.




نویسنده : محقق تاریخ :

بلوچ در زمان هخامنشیان

هرودوت(مورخ یونانی 484 تا 425 ق.م )در کتاب سوم تاریخ خود 20 سانتراپی (استان) برای حکومت هخامنشی بر شمرده است که چهاردهمین  استان مکا یا مکران است  با مردمی غیر آریایی.هرودوت سه قوم غیر ایرانی را ساکن این قسمت می داند که عبارتند از : 1- قوم میکوی(mycoi ) که به عقیده فرای مکران از نام آنها گرفته شده است. و به معنی ساحل مکا است. 2- قوم اوتیوئی (outioi ) یا یوتی که به عقیده فرای می تواند نیاکان جوتها باشند که نباید آنها را با لوریان و زطها اشتباه گرفت.3- پاریکانویی(parikanioi) که به نظر فرای نام خویش را به باریز داده است. باریزی که در کتابهای جغرافی دانان مسلمان از آن یاد شده است و هم نام رشته کوهی در کرمان بین بم و جیرفت است.

مطابق با نظر هردوت در این سرزمین بزرگ یعنی چهاردهمین استان هخامنشیان علاوه بر سکنه بلوچستان فعلی زرنگیان نیز می زیسته اند .یعنی دو سرزمین سیستان و بلوچستان در یک استان بوده اند . از هردوت  که بگذریم در کتیبه های عصر هخامنشی نیز نام این سرزمین مکه یا مکران آمده است در کتیبه بیستون که یکی از بزرگترین کتیبه های تاریخ است و در 40 کیلومتری شرق کرمانشاه واقع است داریوش اول شاهنشاه هخامنشی(521تا 486 ق.م) سرزمین مکا یا مکران را یکی از 23 ایالت امپراتوری خود نامیده است. علاوه بر آن نام مکران در کتیبه شوش و نقش رستم نیز آمده  است. در آرامگاه داریوش هخامنشی در نقش رستم پشت سر نگاره داریوش سنگ نبشته ای که به شدت آسیب دیده است قرار دارد در این سنگ نبشته داریوش از اقوام تحت تسلط خود نام برده است که عبارتند از پارسی ها٬ مادی ها٬  عيلامي ها٬ پارتی ها٬ آریایی ها٬ بلخی ها٬ سعدی ها٬ خوارزمی ها٬ زرنگی ها٬ اسه گرده ها٬ گنداری ها٬ هندی ها٬ سکای های هوم خوار٬ تیز خود٬ آشوری ها ٬مصری ها٬ ارمنی ها٬ کاپادوکیها٬ ایونی ها٬ سکاهای آنسوی دریا٬ تراکیه ای ها٬ ایونی های کلاه لاک پشتی٬ لیبیایی ها ٬حبشی ها٬ مکرانی ها٬ و کاری ها.٬  داریوش در این سنگ نوشته می گوید : اهورا مزدا چون این سرزمین را آشفته دید آن را به من ارزانی داشت من شاه هستم  اگر می خواهی بدانی که کدام کشورها یی که داریوش شاه داشت پیکر ها را ببین که تخت مرا می برند آنگاه پی خواهی برد. آنگاه برایت روشن خواهد شد که نیزه مرد پارسی دور رفته است .

در این نگاره داریوش بر سکویی ایستاده که حاشیه آن با تصویر شیرهای افسانه ای تزئین شده است.سکویی که داریوش بر آن ایستاده بر دوش نمایندگان سی کشور است که یکی از آنها از مکران یا مکه است.

پس از داریوش پسرش خشایار شا نام مکران را در یکی از سنگ نوشته های خویش اورده است

در مورد نام بلوچستان در زمان هخامنشیان می توان گفت که پادشاهان هخامنشی این سرزمین را مکا  یا مک خوانده اند ولی موحققان یونانی آن را گدروزیا یاد کرده اند .نام دیگر بلوچستان فرای عنوان همان "رخج" است که در کتیبه های هخامنشی آمده است و ظاهرا بلوچستان شمالی و نقاطی از  جنوب افغانستان را شامل می شود  .

در مورد معانی مکران نظرات متفاوتی وجود دارد مثلا مکران به معنی باتلاق یا مکران به معنی ماهی خواران اما به نظر می رسد اطلاعات ما در مورد ساکنین مکران کامل نیست و نمی توان به طور قاطع در مورد وجه تسمیه مکران سخن گفت.




نویسنده : محقق تاریخ :

نقش بلوچ ها در پیروزی سپاه اسلام

نقش بلوچ ها در پیروزی سپاه اسلام :

در زمان یزدگرد شاهنشاه ایران وقتی سپاه اسلام به طرف فارس پیشروی می کرد فرمانده سپاه ایران سیاه سوار نام داشت که از قوم بلوچ بود. وی با قبایل همراه خود مسلمان شد و در سپاه اسلام منضم گردید. ملک الشعرای بهار در شاهنامه نوبخت آنجا که حاکم اهواز احسان خود را بر سیاه سوار اظهار می کند در این باره چنین می گوید:

تو بودی بلوچی نشسته به راغ           نه چشمت جهان دیده بود و نه باغ

تنت رنجه از  باد  سوزان  هند           دو دیده پر از خون چو دریای سند

پریشان و درویش و بی قوت و زاد      فرو بسته مزگان ز خاشاک  و  باد

زمکران من آوردمت پیش  شاه             نهادم به سرترگ و برترگ ماه

سیاه سوار هم به نیکی های وی اعتراف می کند :

خود ایدر گواه تو باشد سیاه              که دارد تن و جان هستی زشاه

سخن های نغز تو بی کم وکاست      گواهی دهم سر به سر بود راست

چنان چون بگفتی بلوچی بدم             که هرگزنبد آگهی از خودم

به هر حال سیاه سوار افسرانی را که تحت امرش بودند جمع کرد و گفت همه تان می دانید که مسلمانان بر این مملکت غالب خواهند شد و اسب های خود را در قصرهای شاهی خواهند بست. پس در مورد آینده تان بیندیشید. همه گفتند ما تابع نظر شما هستیم. او گفت رای من این است که همه باید مذهب اسلام را قبول کنیم و مسلمان شویم. همگی بر نظر سیاه توافق کردند و سرداری از میان خویش به نام شیرویه را با ده افسر برای گفتگو با ابوموسی اشعری به اردوگاه مسلمانان روانه کردند. بدین ترتیب با مسلمان شدن عالی ترین فرمانده سپاه ایران در شوش و پیوستن سپاهیانش به ارتش اسلام سقوط یزدگرد تسریع گشت و نام بلوچها یک بار دیگر با تاریخ جهان و اسلام مانوس شد.




نویسنده : محقق تاریخ :

بلوچ در زمان ساسانیان

بلوچستان در زمان ساسانیان: کشور ایران در زمان ساسانیان خصوصا در اواخر آن به چهار رقسمت تقسیم شده بود منطقه جنوبی آن شامل نوزده شهرستان بود که یکی از آنها به گفته کولسنیکف درکتاب ایران در آستانه یورش تازیان مکوران نام داشت . گفته اند که در دوره ساسانیان بوده است که بخشی از اقوام ساکن در نواحی شمال غربی و مغرب ایران به نام بلوچ به منطقه کرمان کوچانیده شده اند. در شاهنامه نیز چنین مضمونی آورده شده است. فردوسی از قتل عام بلوچها توسط انوشیروان سخن می گوید. طبری آورده است که در شهر گور(که در سه کیلو متری فیروز آباد کنونی استان فارس قرار دارد) فرستادگانی از شاه کوشان و طوران و مکران با پیام اطاعت برسیدند. نولدکه در توضیح جمله طبری از استخری نقل کرده است که طوران قسمتی از بلوچستان امروزی است که پایتخت آن قصدار است. و تا اندازه ای مطابق با خان نشین امروزی کلات می باشد. وی گفته است که در بسیاری از کتابهای مهم جغرافیایی قدیم طوران و مکوران با هم ذکر شده اند. نولدکه عقیده دارد که آمدن شاهان طوران و مکوران به حضور اردشیر نمی تواند دلیل باشد بر اینکه اردشیر بر آن سرزمینها دست یافته بوده است . این مطلب از آنجا معلوم می شود که پسر او شاپور اول در کتیبه حاجی آباد خود را شاهنشاه ایران و جز ایران می نامد. اما پدرش را فقط شاهنشاه ایران می خواند. و از این راه می رساند که خود او شاهنشاهی ایران را تا آنسوی مرزهای دوران اخیر پارتیان گسترش داده است. در کارنامه اردشیر بابکان که کتابی است به زبان پهلوی و در اواخر دوره ساسانیان نوشته شده است در مورد جنگ اردشیر اول ساسانی و اردوان پنجم اشکانی آمده است که اردشیر از سپاهیان کرمان و مکران و پارس کمک گرفت و آنان را به جنگ اردوان فرستاد جمله ترجمه شده صادق هدایت از متن کارنامه از زبان پهلوی چنین است: اردشیر خود به استخر نشسته از کرمان و مکران و پارس کسته کسته سپاه بی شمار مر گرد می کرد و به کارزار اردوان می فرستاد. عبدالله گروسی در کتاب جغرافیای تاریخی ناحیه بمپور بلوچستان وضعیت بلوچستان در زمان ساسانیان را چنین شرح می دهد: در زمان ساسانیان به واسطه رونق امر تجارت و نظم و نسق در بهره برداری از منابع و ایجاد سد و بند بر روی رودخانه ها و پا کوهها و استفاده از نیروی عظیم کار بردگان در امر تولید کشاورزی و نیز رونق صنایع بافت پارچه های ابر یشمین و فلز گری و فولاد سازی و تردد قافله های تجاری آبادانی مکران و حوزه بمپور به اوج خود رسیده است . از جمله درآمدهای ساکنین ناحیه بمپور امر مکاری و حمل مال التجاره از راههای موجود بوده است و به نظر می رسد در این روزگار پرورش شتر و شتر داری که مناسب ترین حیوان بار کش برای مسافرتهای طولانی و عبور از سرزمینهای بیابانی بوده در ناحیه بمپور از رونق برخوردار بوده است. به شهادت منابع تاریخی مکران و طوران در زمان بهرام دوم ساسانی (277-293م) تحت تسلط این دولت نبوده اند ولی نرسی پادشاه ساسانی (293-303م) در کتیبه خود که در پایکولی (محلی در سلمانیه کردستان عراق) قرار دارد فهرستی از کسانی که برای تاجگذاریش حضور داشته اند نام می برد که در آن اسامی پادشاه پارادنه و شاه مکران که هر دو در بلوچستان کنونی بوده اند دیده می شود. به عقیده فرای تسامح دینی نرسی و عدم اصرار او بر آیین زردشت باعث گردید تا پادشاهان دیگر بلاد مثل شاه مکران که دین زردشتی نداشتند نیز از وی حمایت کنند. تاریخ طبری و بلعمی نشان میدهد که این روند در زمان بهرام پنجم ( بهرام گور420-439م) نیز ادامه داشت و شاهان غیر زردشتی فقط مالیاتهایی را به دربار ساسانی تحویل می دادند. اما در زمان خسرو انوشیروان همزمان با تحولات بزرگ اقتصادی و اصلاحاتی در اداره امور نظامی سرتاسر ایران به چهار قسمت تقسیم گردید که شامل خراسان خورباران نیمروز و آذربایگان بود. روایتی از جغرافیای ارمنی آشخاراتسویتس است که ظاهرا در سده هفتم میلادی نگارش یافته است مطابق این روایت نیمروز نوزده شهرستان داشته که از آن جمله پارس خوزستان اسپاهان کورمان طوران مکوران اسپت واشت ساکستان زاپلستان میشون هاگار پان یات رشیر دیر میش ماهیگ مازون هوزهرستان اسپاخل دیبوخل بدین ترتیب نام مکران در تقسیمات کشوری زمان انوشیروان آمده است. در فهرستی که جغرافی نویس ارمنی آورده است نامهای اسبت و وشت نیز ذکر گردیده اند. بر خی از تاریخ نویسان همچون کولسنیکف عقیده دارند اسبت نام نصرت آباد فعلی بوده است و وشت همان خاش امروزی است. مارکوارت اسپت را به زبان پهلوی اسپیت (سفید ) دانسته است و این محل را کراقان ( کلاغ آباد) امروزی و گرگ نزدیکی نصرت آباد کنونی دانسته است. همچنین از محل اسپیت در کتابهای مقدسی ابن خرداد به و یاقوت حموی نام برده شده است. دومین محلی که جفرافیای ارمنی نام برده وشت است که کولسنیکف آن را با بخش کنونی وشت در خاور بلوچستان یکسان دانسته است .مارکوارات وشت را صرفا خواش یا خواص مورد نظر جغرافیدانان عرب می داند یعنی همان خاش محلی در نواحی سرحدی ایران در بلوچستان می داند.از شهر خواش ابن فقیه در کتاب البلدان به عنوان شهری در جنوب کوهی که در آن سنگ گوگرد وجود داشته است نام می برد. نام مکران همچنین در رساله نامه تنسر آمده است. این رساله توسط تنسر موبد موبدان زردشتی در زمان اردشیر اول به گشنسب شاه طبرستان نوشته شده است. در این نامه از مکران به عنوان یکی از نقاط سرحدی ایران نام برده می شود. عین جملات نامه تنسر در این مورد چنین است: تورا می نمایم که زمین چهار قسمت دارد یک جز زمین ترک میان مغارب هند تا مشارق روم جز دوم میان روم و قبط و بربر و جز سوم سیاهان از بربر تا هند و جز چهارم این زمین که منسوب است به پارس و لقب بلاد الخاضعین میان جوی بلخ تا آخر بلاد آذربایگان و ارمنیه فارس و فرات و خاک عرب تا عمان و مکران و از آنجا تا کابل و طخارستان و این جز چهارم برگزیده زمین است .




نویسنده : محقق تاریخ :

بلوچ در شاهنامه

بلوچ در شاهنامه :

در شاهنامه نیز به دفعات نام قوم بلوچ آمده است  در ادامه تلاش خواهیم کرد به این موضوع  بپردازیم . اولین بار در داستان سیاوش هنگامی که وی در کار جمع آوری لشکر برای جنگ با افراسیاب است از بلوچ ها یاد می شود : هم از پهلوی پارس و کوچ و بلوچ ز گیلان جنگی و دشت سروچ . همچنانکه از بیت مستفاد می شود در اینجا اشاره ای صریح به محل بلوچ ها نکرده است اگرچه در مصرع دوم می توان گیلان را به معنای سرزمین گیلان گرفت دشت سروچ چنانکه در برهان قاطع آمده است نام دشتی است در نواحی کرمان پس باز جای ابهام باقیست چراکه در مصرع دوم از گیلان و کرمان هردو یاد شده که جایگاه بلوچ ها هستند . در جایی دیگر در داستان کیخسرو هنگامی که پسرش قصد لشکرکشی بر ضد افراسیاب را دارد باز نام بلوچ در نامه ملی ایران ذکر شده است در این صفحه زیبای شاهنامه که فردوسی یک یک بزرگان سپاه ایران را بر می شمارد و از لشکر زیر نظر هریک سخن می گوید به پهلوانی به نام اشکش می رسد که بازور و دل بود و با عقل و هوش . در برهان قاطع آمده است که اشکش موسس سلسله اشکانیست . سپاه اشکش متشکل از قوم کوچ و بلوچ بوده است فردوسی در این باره می گوید : سپاهش زگردان کوچ و بلوچ  سگالیده جنگ و بر آورده خوچ . لغت خوچ در برهان به چند معناست که مطابق این معانی بلوچ و خوچ کاملا هم معنا هستند و احتمالا فردوسی هم همین هم معنا بودن را در انتخاب لغت خوچ در نظر داشته است . فردوسی در توصیف سپاه کوچ و بلوچ چنین می گوید : کسی در جهان پشت ایشان ندید برهنه یک انگشت ایشان ندید . فردوسی پرچم سپاهیان بلوچ را چنین  ترسیم میکند : درفشی بر آورده پیکر پلنگ همی از درفشش ببارید جنگ . در هر قسمت از شاهنامه که ذکر آن رفت قوم بلوچ از مقربان پادشاهان کیانی ایران بوده اند و اگرچه در هیچ یک از این دو قسمت از خاستگاه آنان سخنی نرفته ولی ادامه داستان نشان می دهد که فردوسی آنان را متعلق به مکران میدانسته است همچنانکه پیش از این در بخش " مکران در داستان کیخسرو " گفتیم  کیخسرو با که سپاهی بزرگ که بخشی از آن را بلوچ ها به فرماندهی اشکش تشکیل می دادند به مکران رسیدند و در آنجا به نبرد پرداختند و مکران تحت نظارت اشکش قرار گرفت همچنانکه در پایان نامه شه بخش آمده اقامت بلوچ ها تحت فرماندهی اشکش در مکران شاید اولین آشنایی و اقامت آنها در بلوچستان باشد . دیگر اشاره فردوسی به بلوچ در دوره تاریخی شاهنامه است در شرح سلطنت خسرو انوشیروان (531-579 م ). خسرو در آغاز سلطنت سفری به نقاط مختلف ایران کرد ازجمله  خراسان و گرگان و ساری و آمل. و پس از کشیدن دیوار "دربند " و سرکوب "الانان " به هندوستان رفت و چندی در آنجا ماند و در راه بازگشت از هندوستان خبر طغیان و کشتار مردم توسط بلوچ ها را شنید : به ره اندر آگاهی آمد به شاه   که گشت از بلوچی جهانی تباه . در اینجاست که مستقیما از گیلان و رنج مردم انجا از دست بلوچ ها سخن می گوید : ز گیلان تباهی فزون است زین   ز نفرین پراکنده شد آفرین  . شاه غمگین شد و به همراهان گله کرد که "الانان " و "هندیان " سر به طاعت ما خم کرده اند اما با بلوچ ها که هموطنان مایند نتوانسته ایم بر آئیم :بسنده نباشیم با شهر خویش   همی شیر جوییم پیچان ز میش . این  بیت نشان میدهد که فردوسی  از زبان انوشیروان بلوچ ها را قومی ایرانی می دانسته است . در ادامه فردوسی به ناامنی مرزهای شمالی ایران که بلوچ ها در آنجا ساکن بوده اند اشاره می کند : همان مرز تا بود با رنج بود  ز بهر پراگندن گنج بود . و  یاد آور می شود که با همه تلاش انوشیروان برای حمله به بلوچ ها  نزدیکانش او را از این کار منع کرده و شکست اردشیر ساسانی (226م – 241 م ) در پیکار با بلوچ ها را به وی یاد آور شدند : ز کار بلوچ ارجمند اردشیر   بکوشید با کاردانان پیر * نبد سودمند به افسون و رنگ   نه از بند و ز رنج و پیکار و جنگ . خسرو انوشیروان از این سخنان خشمگین شد و با لشکری انبوه بر گرد مسکن بلوچان جمع آمد و منادی داد که همه زن و مرد و کودک و پیر بلوچ ها را از لب تیغ بگزرانید : که از کوچکه هرکه یابیید خرد  وگر تیغ دارند مردان گرد * وگر انجمن باشد از اندکی نباید که یابد رهایی یکی . فردوسی  قتل عام فجیع و وحشیانه انوشیروان را چنین به تصویر می کشد : از ایشان فراوان و اندک نماند زن و مرد جنگی و کودک نماند *  سراسر به شمشیر بگذاشتند  ستم کردن و رنج برداشتند* ببود ایمن از رنج شاه جهان   بلوچی نماند آشکار و نهان . داستان بلوچ ها در دوره انوشیروان در شاهنامه فردوسی در اینجا تمام می شود . اینک سخنی از کریستین سن نقل می کنم  وی گفته احتمالا بلوچ ها را به علت بنیه طبیعیشان و قوت بدنیشان بر کشاورزان ضعیف ایرانی در نواحی سرحد و مرزها برای مقابله با دشمنان استقرار داده اند . البته بعد از قتل عام بلوچ ها توسط انوشیروان بلوچ ها یه عنوان فرمانروایان منصوب شده در شمال به حیات خود ادامه داده اند  و دلیل آن وجود نام بلوچ ها در مراسم استقبال از سفیر چین در دربار انوشیروان است : همه مرزبانان زرین کمر  بلوچی و گیلی برزین سپر . این نمایش شگفت انگیز جلال و قدرت پادشاهی سفیران را حیرتزده کرد می بینیم که در این نمایش بلوچ ها نیز چون دیگر ایرانیان به آراستن سپاه شاه و هول انداختن در دل دشمنان کشور پرداخته اند . در ادامه با بررسی حمله اعراب به کرمان و  وجود بلوچ ها در این منطقه به کوچ بلوچ ها از شمال به جنوب می پردازیم .    




نویسنده : محقق تاریخ :

بلوچ در رساله ی پهلوی

از مهمترین منابعی که در مورد حضور بلوچ ها در کناره دریای خزر سخن می گوید منبعی است به زبان پهلوی ساسانی به نام شهرستان های ایران  این رساله کوچک چند صفحه ای تنها اثری است به این زبان که موضوعش منحصرا جغرافیای تاریخی شهرهاست  از رساله پهلوی سه ترجمه به فارسی می شناسیم نخست ترجمه صادق هدایت دیگر ترجمه سعید عریان و سپس ترجمه احمد تفضلی  سه بند از این رساله مستقیما مربوط به تاریخ قوم بلوچ می باشد که آن سه بند رانخست از ترجمه صادق هدایت نقل می کنیم :

بند 28 – بیست شهرستان در پذشخوارگر (نواحی کوهستانی طبرستان و گیلان ) ساخته شده چه ارمیل ... پس او (ارمایل ) به فرمان فریدون برای کوه نشینان ساخت ایشان از آزی دهاک (ضحاک ) شهریاری کوهستان را بدست آورده بودند

بند 29 – فرمانروایان کوهستان هفت باشند . ویسمکان دماوند نهاوند بهستون دینبران مسروکان و بلوچان و مرینجان .

بند 30 – این ها آن بودند که از آزی دهاک فرمانروایی کوهستان را بدست آورده بودند .

سه بند مزبور در رساله شهرستان های ایران ضمن اینکه به داستان ضحاک اشاره کرده است چنین می آورد که آزادشدگان از دست ضحاک بیست شهرستان در پذشخوارگر ساختند . پذشخوارگر همچنانکه از صادق هدایت نقل کردیم نواحی کوهستانی طبرستان و گیلان و در واقع سلسله جبال البرز بوده است در اولین بند از سه بند مورد نظر (بند 28 ) هرسه مترجم یکسان ترجمه کرده اند جز آنکه در ترجمه احمد تفضلی بجای بیست شهرستان بیست و یک شهرستان آمده است .  در بند بیست و نه آمده که کوهیاران هفت هستند کلمه کوهیار به معنی دارنده اقامت و فرمانروایان کوهستان معنا شده است . تفضلی از طبری جلد یکم صفحه 229 نقل کرده است که وقتی فریدون بر ضحاک پیروز شد به هریک از کوهیاران مرتبه ای داد و به هریک ناحیه ای از دماوند محول کرد . نام این هفت کوهیار در ترجمه های مختلف به صورت های متفاوت ذکر شده صادق هدایت ششمین را بلوچان آورده و در حاشیه توضیح داده که بلوچان در کرمان مسکن داشته اند سعید عریان ششمین را بروزان ذکر کرده و در حاشیه بروزان را سلسلهای از کوهیاران شناخته است . و اشاره کرده که نیبرگ و مارکوارت معتقدند که کوهیاران تنها در دماوند نبوده اند بلکه هریک در قسمتی از فلات ایران مستق بوده اند در سومین ترجمه ششمین کوهیار بلوچان خوانده شده است به نظر می رسد با بررسی این سه ترجمه اینک می توان موضوع را چنین خلاصه کرد که در رساله ای پهلوی که اولین تدوین آن در آخر دوره ساسانی صورت گرفته نام بلوچ در ک.ه های البرز آمده است . مارکوارت در ترجمه همین رساله به زبان انگلیسی آورده است که قوم بلوچ در کرمان در غرب کوه های قفص (کوچ ) مستقر بودند کوه های قفص با کوه های بشاگرد کنونی قابل انطباق اند . از این مسله می توان چنین تحلیل کرد اگر به یقین نیز در پایان دوره ساسانی (هنگام تدوین رساله پهلوی ) بلوچ ها در کوه های کرمان ساکن شده بودند می توان چنین گفت که اولا  شاید رساله علی رغم زمان تدوینش به زمانهای قبل تر استناد کرده است (چنانکه می دانیم بلوچ ها زمانی در کوههای مازندران ساکن بوده اند ) ثانیا اگر فرض کنیم که مهاجرت بلوچ ها در پایان دوره ساسانی رخ داده و آنها به کرمان کوچ کرده باشند  مطمعنا تمام قوم بلوچ از گیلان و مازندران کوچ نکرده اند و بخشی از آنها همچنان در کوههای مازندران و گیلان مانده اند .




نویسنده : محقق تاریخ :

صفحه قبل 1 صفحه بعد



تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به تاریخ گمشده بلوچستان مي باشد.